تاریخ : یادداشت ثابت - پنج شنبه 94/3/29 | 2:6 عصر | نویسنده : pardis
دلی که عاشق چشم تو بود بانو جان
دوباره دفتر مار را گشود بانو جان
به یاد خاطره اش با تو منزوی تر شد
و بهترین غزلش را سرود بانو جان
غرورِ غربتی ام را شکست تنهایی
که عاشقانه بگویم درود بانو جان
دلم گرفته از این دوره ی غزلمرگی
دلم گرفته از این قرن ِدود بانو جان
دلم گرفته ولی گریه ام نمی گیرد
سکوت و بغض و جنونم شهود بانو جان
شنیده ام که مرا روی ِ بومِ چشمانت
کشیده ای به صلیبی عمود بانو جان
تو را برای خودش آفریده می دانم
همین خدایِ غریب و ودود بانو جان
تو سیبِ سرخِ غزلهایِ (باغبان) هستی
خدا سپرده تو را دستِ رود بانو جان
همیشه گفته ام این را که دوستت دارم
تو را به جان ِخودم بی حدود بانو جان
و بی تو من به غزلهای حضرت حافظ
تفألی زده ام صبح زود بانو جان
"رسیده مژده که ایام غم نخواهد ماند"
چه مژده ای تو نباشی چه سود بانو جان
"بهروز باغبان
.: Weblog Themes By Pichak :.